سفياني(5)
سفياني(5)
فرضيه دوم: جعلي بودن احاديث سفياني
منشأ اين نظريه گزارش مصعب بن عبدالله زيبري (متوفاي 236ق) است که در کتاب نسب قريش ذيل شرح حال خالد بن يزيد بن معاويه مي نويسد: «او اهل دانش و شعر بود و گمان کرده اند او کسي است که موضوع سفياني را جعل کرد و آن را رواج داد، چون مي خواست پس از غلبه ي مروان بن حکم بر حکومت، مردم را اميدوار (به بازگشت آل ابي سفيان) نگاه دارد ». (2) پس از مصعب بسياري از مورخان و محدثان مانند ابوالفرج اصفهاني، ابن عساکر، ذهبي و ابن حجر اين مطلب را به نقل از او در کتب خود آورده اند. (3)
ابوالفرج پس از اين گزارش مي نويسد: «مصعب اشتباه کرده است؛ چون موضوع سفياني را يک نفر روايت نکرده، بلکه روايت خاصه و عامه درباره آن فراوان است. » (4) اما فلوتن مي گويد: «بعيد نيست خالد پيش گويي مربوط به سفياني را ساخته باشد تا توازن در آل اميه را حفظ کند و از تکبر و غرور حاکمان مرواني بکاهد. چنان که يکي از خاندان ابوسفيان و از فرزندان همين خالد در آخر خلافت بني اميه ظهور کرد و ادعا کرد سفياني منتظر است و بسياري با او همراه شدند. پس از او هم مکرر به تلاش هاي ناکام بني سفيان در تاريخ برخورد مي کنيم. » (5)
احمد امين مي نويسد: «بر خلاف استدلال ابوالفرج، من سخن مصعب را مي پذيرم. خالد انسان بلندپروازي بود که به شيمي روي آورد تا وقتي پيروز شد يارانش را با طلا بي نياز گرداند. آن گاه احاديث مهدي را جعل کرد؛ اما نامي اموي بر آن نهاد و آن «سفياني» اشاره به جدش ابوسفيان بود... و آن گاه که شيعه ديد بني اميه قائل به سفياني شدند احاديثي جعل کردند که مي گويد وقتي مهدي ظهور کند به مقابله سفياني خواهد رفت. » (6)
نويسنده ي ديگري از اهل سنت با اشاره به ترس بني مروان از عقيده به مهدي در شيعه و عقيده به سفياني در بني اميه مي گويد: «برخي شعراي مرواني ادعا کردند که خليفه ي حاکم همان مهدي منتظر است و هدفشان مقابله با انتظار در شيعه و بني اميه بود. » (7) وي سپس به شعر فرزدق در مدح سليمان بن عبدالملک اشاره مي کند که در آن آمده است: «تو کسي هستي که تورات و زبور براي ما وصف کرده است و چه بسيار از کشيشاني که خلافت مهدي را به ما خبر مي دادند. » (8) يا جرير شاعر گفته است: «سليمان با برکت که مي دانيد مهدي است... » (9) مسعودي نيز مي گويد: اموي ها سليمان را به مهدي لقب داده اند (10) با اين همه لامنس معتقد است که موضوع سفياني مربوط به دوره ي بني عباس است. (11)
به نظر مي رسد اين نقل قول ها در توضيح اين نظريه کافي باشد. با آن که در لابه لاي اين گفته ها مطالبي هست که مطابق عقيده ي اهل سنت يا مستشرقان درباره مهدي موعود است و ما نمي پذيريم، ليکن حقيقت آن است که گزارش هاي تاريخي و روايات سفياني برخي از اين گفته ها را تأييد مي کند و نشان مي دهد بخشي از اين نظريه با واقعيت همراه است. اما گزارش هاي تاريخي را مي توان دوگونه دانست که بخشي از آنها پيش از اين ذيل عنوان سفياني هاي تاريخ گذشت و اتفاقا يکي از آنان نوه ي خالد بود و ديگري فرزند برادرش عبدالله. ضمنا شباهت هايي که اين گزارش ها به روايات سفياني در علائم ظهور داشت، يادآوري شد. بخشي ديگر مربوط به شرح حال خالد بن يزيد بن معاويه است که در پي مي آيد.
پس از کناره گيري معاويه ي دوم از خلافت و مرگ او، انتظار مي رفت برادرش خالد عهده دار حکومت شود و تلاش معاويه ي اول براي موروثي کردن خلافت در اين خاندان را به انجام رساند، اما به جهت سن کم او و بروز اختلاف ميان دو شاخه قيسي و کلبي از طرفداران بني اميه، مروان بن حکم فرصت را غنيمت شمرد و بر خلافت دست يازيد. وي براي تحقير خالد بن يزيد که مردم اردن با او بيعت کرده بودند، ابتدا با مادرش ازدواج کرد و سپس با بيعت گرفتن براي فرزندش عبدالملک براي هميشه اميد خالد را براي دست يافتن به حکومت از بين برد. (12)
مسعودي مي گويد: مروان براي خالد به عنوان وليعهد بيعت گرفته بود، اما از اين کار منصرف شد و براي فرزندش عبدالملک بيعت گرفت. (13) با آن که خالد به دنبال دانش اندوزي رفت و به علوم شيمي و نجوم و هم چنين شعر روي آورد، (14) ممکن است او و برادران و خاندان اموي اش به طورمخفيانه در صدد برگرداندن حکومت به شاخه سفياني از بني اميه بوده باشند. بلاذري مي گويد: «خالد بسيار ساکت بود به طوري که يکي از غلامانش به او گفت مردم در موضوعي که تو به آن آگاه تر هستي وارد شده اند و تو سکوت اختيار کرده اي. گفت واي بر تو، من در جست وجوي حديث و دانش هستم... خالد به کلبي ها که دايي هاي پدرش بودند تعصب مي ورزيد و آنان را عليه قيسي ها ياري مي کرد. » (15) اختلاف خالد با مروان به حدي رسيد که مادر خالد، همسر جديد مروان، او را کشت و اين به دليل اهانتي بود که مروان به فرزندش کرده بود تا او را از چشم شاميان بيندازد، (16) يا بدين علت بود که او را از خلافت محروم کرده بود.(17)
اما روايات مربوط به سفياني که گفته شد مؤيد فرضيه فوق هستند فراوان اند و بيشتر آنها در کتاب فتن ابن حماد به چشم مي خورد؛ براي نمونه:
(60) وليد بن مسلم و رشدين از ابن لهيعه از ابوقبيل از سعيد بن اسود از ذوقريات نقل مي کند: مردم بر چهار نفر اختلاف خواهند کرد، دو نفر در شام: مردي از آل حکم که ازرق (نيلگون) و بور است و مردي از مضر که کوتاه و ستمگر است. و سفياني و کسي که به مکه پناه مي برد؛ اينها چهار نفرند. (18)
ممکن است بگوييم مرد ي از آل حکم، مروان بن حکم است که گفته اند ازرق بود. (19) و مردي از مضر، ضحاک بن قيس که همراهان او از قبيله مضر (قيس) با کلبي هاي طرفدار مروان جنگيدند و کسي که به مکه پناه مي برد عبدالله بن زبير است که ضحاک بن قيس نماينده ي او در دمشق بود. آن گاه سفياني به خالد يا يکي ديگر از خاندان ابوسفيان تفسير خواهد شد.
(61) ابوالمغيره از ابن عياش از بعض اهل علم از محمد بن جعفر نقل کرده است که علي عليه السلام فرمود: مردي از فرزندان خالد بن يزيد است)... در پرچم او پيروزي ديده مي شود و هر که آن پرچم را ببيند شکست مي خورد. (20)
از نظر برخي، سفياني دوم علي بن عبدالله بن خالد بن يزيد بوده است. (21)
(62) احمد بن عبدالله مزني از زکريا بن يحيي ساجي از محمد بن اسماعيل بن ابي سمينه از وليد بن مسلم از اوزاعي از يحيي بن ابي کثير از ابوسلمه از ابوهريره از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل مي کند: مردي که به او سفياني مي گويند در دمشق قيام مي کند، پيروان او از قبيله کلب هستند. مردم را مي کشد، شکم زنان را پاره مي کند و بچه ها را به قتل مي رساند. سپس قيسي ها در برابرش جمع مي شوند و با او مي جنگند و مردي از اهل بيت من در حره (مدينه) قيام مي کند. سفياني مطلع شده لشکري به سوي او مي فرستد. پس آن لشکر را شکست مي دهد سفياني رهسپار مدينه مي شود؛ ولي در بيداء فرو مي رود و هيچ کس جز خبردهنده نجات نمي يابد. (22)
(63) عياشي از جابر جعفي از امام باقر عليه السلام (در حديثي طولاني نقل مي کند)... اهل شام بر سه پرچم اختلاف خواهند کرد: پرچم اصهب و ابقع و پرچم سفياني که قبيله مضر، بني ذنب الحمار (؟)
را همراهي مي کند و دايي هاي سفياني از قبيله کلب با او هستند. (23)
مورخان گويند: «خالد بن يزيد به دايي هاي پدرش که از قبيله کلب بودند تعصب مي ورزيد و آنان را در جنگ قيس و کلب ياري مي کرد. » (24) در دو روايت گذشته بر اين قبايل تأکيد شد.
(64) طبق نقل عمر و بن ابي مقدام از جابر جعفي از امام باقر عليه السلام: قريه اي از شام به نام جاجيه در زمين فرو مي رود... سپس بر سه پرچم اختلاف مي کنند: اصهب و ابقع و سفياني... لشکر او از قرقيساء مي گذرد و صد هزار نفر از ستمگران را مي کشد. (25)
در روايات علائم، سخن از فرو رفتن زمين بيداء فراوان است؛ اما اين خبر به فرو رفتن جاجيه اشاره دارد و در تاريخ مي خوانيم بيعت مروان بن حکم در جاجيه رخ داد و خالد بن يزيد براي نبرد با زفر بن حارث در قرقيسياء به سر برده است. (26)
(65) - (67) شيخ صدوق از اميرمؤمنان عليه السلام روايت کرده است که فرزند هند جگرخوار... نامش عثمان بن عنبسه است از فرزندان ابوسفيان...؛ (27) ولي عقدالدرر از آن حضرت نقل مي کند که نامش حرب بن عنبسه بن مره... بن خالد بن يزيد است. (28) نعيم بن حماد از قول کعب الاحبار گويد: نامش عبدالله بن يزيد است، از هر بن کلبيه (؟) (29)
اين چند خبر هم نمايان گر ارتباط سفياني با خالد بن يزيد و خاندان کلبي اوست. چنان که سخن از چند نفر بودن سفياني ها احتمال تطبيق بر سفياني هاي تاريخي را افزايش مي دهد. علامه مجلسي با توجه به برخي روايات، تعدد سفياني هاي آخرالزمان را احتمال داده است (30) و ابن حماد به نقل از ارطاه مي گويد: در زمان سفياني دوم، صدايي خواهد آمد که هر کس گمان مي کند در کنار او ويراني رخ داده است. (31) ابن منادي مي گويد: «در کتاب دانيال (32) آمده است که سفياني ها سه نفرند و مهدي ها هم سه نفر. » (33)
اين بخشي از رواياتي است که مي تواند مؤيد فرضيه دوم باشد. بخش ديگر، مربوط به بني عباس است که به نظر مي رسد آنان نيز روايات سفياني را به نفع خود تحريف کرده اند، به تعدادي از اين احاديث در ابتداي مبحث سفياني اشاره شد و دو نمونه ي ديگر چنين است:
(68) ابن حماد در باب حوادث مربوط به سفياني با بني عباس و... از عبدالله بن مروان از ارطاه از تبيع از کعب الاحبار نقل مي کند که او (سفياني) در حمص ظهورمي کند و در پي نابودي بني عباس است. (34)
در اين روايت، سفياني دشمن بني عباس به شمار آمده ولي در روايت بعدي گاه دوست و گاه دشمن آنان است.
(69) مقدسي شافعي در روايتي طولاني و بدون سند از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي کند که سه پرچم افراشته مي شود... در اين هنگام بربرها با بني عباس در جنگ هستند که سفياني با لشکر شام با آنان روبه رو مي شود. پس سه پرچم وجود دارد: يک دسته افراد بني عباس که ترک و عجم هستند و پرچمشان سياه است، دوم بربرها با پرچم زرد و سوم سفياني با پرچم قرمز در اردن مي جنگند و ششصد هزار نفر کشته مي شوند. پس سفياني پيروز مي شود و به عدالت رفتار مي کند به طوري که خواهند گفت هر چه درباره ي او مي گفتند دروغ بود! (35)
اشکال هاي فرضيه
1- تنها گزارشگر جعل در موضوع سفياني، مصعب زبيري است و ديگر مورخان يا محدثان آن را ذکر نکرده اند؛ ضمن اين که خود مصعب هم با عبارت «زعموا» اين مطلب را بيان کرده که نشان ضعف و ترديد درباره ي آن است.
2- فراواني روايات مربوط به سفياني در مآخذ شيعه و سني، مانعي براي پذيرش اين سخن است. ابوالفرج اصفهاني پس از نقل گزارش مصعب مي گويد: «اين اشتباه است چون موضوع سفياني را يک نفر روايت نکرده، بلکه روايت خاصه و عامه درباره آن فراوان است». (36)
اين حجم از احاديث که در منابع متعدد شيعه و سني تکرار و از ائمه معصومين عليهم السلام و هم چنين راويان مورد قبول اهل سنت نقل شده است، هر چند دست تحريف و حتي جعل در بسياري از آنها آشکار است اما به نظر مي رسد اصل آن را نمي توان نفي کرد و اثبات اين که همه ي آنها از يک منبع گرفته شده باشد امکان پذير نيست.
3- مطالعه ي زندگي خالد بن يزيد نشان مي دهد که وي نمي تواند چنين اقدام گسترده اي را پايه ريزي کرده باشد و بر خلاف آن چه زبيري گفته، در گزارش هاي تاريخي اثر چنداني از علاقه و طمع خالد به خلافت و برگشت حکومت به خاندانش به چشم نمي خورد و مورخان از همراهي او با عبدالملک بن مروان و مشورت خليفه با او، گزارش هايي نقل کرده اند.
4- در احاديث سفياني بيش از آن که سخن از بني مروان باشد به بني عباس و اختلاف و نابودي آنان اشاره مي شود و اگر خالد سازنده ي موضوع سفياني بود بايد در روايات از سقوط مروانيان و برگشت سفيانيان بيشتر سخن گفته مي شد. حتي اين مطلب که سفياني براي برگرداندن بني اميه در مقابل بني عباس تلاش مي کند چندان زياد نيست بلکه آن چه هست سفياني در برابر مهدي است؛ مگر آن که گفته شود خالد اصل اين انديشه را خلق کرده و ديگران آن را پر و بال داده و در دوره هاي ديگر به نفع خود رواج داده اند.
اما اين که موضوع سفياني را ساخته دست ديگران غير از خالد بن يزيد بدانيم باز هم کثرت آن در منابع متعدد و حتي معتبر، مانع از پذيرش آن است. ضمن اين که روايات سفياني به يک دوره مربوط نمي شود، بلکه از صدر اسلام تا زمان غيبت از آن سخن گفته شده و در بيان همه معصومين از رسول خدا صلي الله عليه و اله تا امام زمان عليه السلام آمده است. بنابراين نمي توان اصل آن را به سفياني هاي تاريخ ارتباط داد، چون آنان بين سال هاي 126- 294 ق ظهور کرده اند و آخرين خبر درباره ي سفياني در سال 329 ق از امام عصر (عج) صادر شده است؛ (37) گرچه سوء استفاده آنان و هوادارانشان از اين احاديث و تحريف و تغيير آنها به نفع خود، امري است که مطالعه ي احاديث به آن گواهي مي دهد.
اين احتمال هم که موضوع سفياني براي سقوط عباسيان ساخته شده باشد از نظر تاريخي مؤيدي ندارد و هنگام سقوط آنان شخص يا اشخاصي چنين ادعايي نداشته و ظهور نکرده اند.
اشکال ديگر اين فرضيه، آن است که گرچه سفياني در روايات علائم، شباهت هايي به سفياني هاي تاريخ دارد، ليکن بسياري از آن روايات به هيچ صورتي با تاريخ تطبيق نمي کند و آن گونه که سفياني آخرالزمان اهميت دارد و شيعه و سني به آن توجه داشته اند، سفياني هاي تاريخ اهميتي نداشته اند، آنها تنها در زمان کوتاهي ظهور کرده و گزارش هاي کمي درباره ي آنان هست. نمونه هايي از اين عدم تطبيق اين گونه است:
الف) در روايات تأکيد مي شود که سفياني در ماه رجب ظهور مي کند و حدود نه ماه حکومت خواهد کرد. اين دو مطلب در گزارش هاي تاريخي نيامده و به راحتي نمي توان تطبيق آن را به دست آورد.
ب) سفياني آخرالزمان لشکري به کوفه و لشکري به مدينه مي فرستد، در حالي که سفياني هاي تاريخ لشکر آن چناني نداشته اند تا به کوفه و مدينه بفرستند. تنها درباره ي سفياني اول گفته اند پس از شکست از عباسيان به مدينه آمد و پس از مدتي پنهان شدن کشته شد. گاهي به ذهن مي رسد لشکر سفياني که در بيداء نزديک مدينه فرو مي رود، بر مخفي شدن سفياني اول در اطراف مدينه (38) تطبيق شود ولي اين تطبيق کامل نيست.
ج) در موضوع سفياني آخرالزمان از شهرهايي مانند حرستا، (39) مدينه، مکه و کوفه سخن فراوان است ولي مراجعه به تاريخ اين مناطق، رويدادهاي مشابه آن چه را درباره سفياني گفته مي شود، ندارد.
د) نام سفياني در روايات ملاحم متفاوت آمده، ولي هيچ کدام با نام سفياني هاي تاريخ مطابقت نمي کند. البته اين سخن به معناي صحت روايات مربوط به نام و نسب سفياني نيست.
ه) در روايات مربوط به سفياني در منابع شيعه و سني بر مطالبي تأکيد شده و در بسياري از آنها تکرار شده است که درباره ي سفياني هاي تاريخ مشابه چنين گزارش هايي در دست نيست؛ مانند اين که سفياني شکم زنان و بچه ها را مي درد، شيعيان را مي کشد، و مهم تر از همه اين که لشکرش در بيداء فرو مي رود.
و) بر خلاف اين فرضيه که مي گويد خالد، روايت سفياني را براي مقابله با مروان وضع کرد، تطبيق تاريخي سفياني بر مروان بن حکم بسيار ساده تر است، چون بيعت با او در ماه رجب بود، (40) حکومتش نه ماه طول کشيد و دو لشکر به مدينه و عراق گسيل کرد. (41)
پي نوشت ها:
1. منابع زير به رد اين مطلب پرداخته اند: ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 222؛ معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 413 و اسماعيلي، چشم به راه مهدي، ص 254.
2. «کان خالد يوصف بالعلم و يقول الشعر و زعموا انه الذي وضع ذکر السفياني و کثره و اراد ان يکون للناس فيه طمع حين غلبه مروان علي الحکم» (نسب قريش، ص 129).
3. براي نمونه ر. ک: ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، ج 17، ص 218؛ ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج 16، ص 303 و ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 6، ص 58.
4. ابوالفرج اصفهاني، همان. ذهبي پس از نقل گزارش مصعب، گفته ي ابوالفرج اصفهاني را به ابن جوزي نسبت داده است. با توجه به اين که در کتاب هاي ابن جوزي اين مطلب يافت نشد به نظر مي رسد ذهبي، ابوالفرج اصفهاني را با ابوالفرج بن جوزي اشتباه کرده است (ر. ک: تاريخ الاسلام، همان).
5. السياده العربيه، ص 121.
6. احمد امين، ضحي الاسلام، ج 3، ص 238 و 239.
7. احمد محمد الحوفي، ادب السياسه في العصر الاموي، ص 72.
8. ديوان فرزدق، ج 1، ص 239:
انت الذي نعت الکتاب لنا
في ناطق الشوراه والزبر
کم کان من قس يخبرنا
بخلافه المهدي و الحبر
9. شرح ديوان جرير، ص 327:
سليمان المبارک قد علمتم
هو المهدي قد وضع السبيل
10. التنبيه و الاشراف، ص 290.
11. خليل ابراهيم، خالد بن يزيد سيرته و اهتماماته، ص 84.
12. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 5، ص 31.
13. مروج الذهب، ج 3، ص 95 و 97.
14. بلاذري، انساب الاشراف، ج 5، ص 385.
15. همان، ص 385 و 388.
16. تاريخ طبري، ج 5، ص 611.
17. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 97.
18. «عن ذي قريات قال: فيخلف الناس علي اربع نفر: رجلان بالشام رجل من آل الحکم ازرق اصهب و رجل من مضر قصير جبار و السفياني و العائذ بمکه، فذلک اربعه نفر» (الفتن، ص 196، ح 801 و ص 198، ح 804).
19. بلاذري، انساب الاشراف، ج 6، ص 262.
20. «حدثني بعض اهل العلم عن محمد بن جعفر قال علي بن ابي طالب - رضي الله عنه -:يخرج رجل من ولد خالد بن يزيد... يعرفون في لوائه النصر يسير بين يديه علي ثلاثين ميلا لايري ذلک العلم احد الا انهزم». طبق نقل ديگر: «محمد بن جعفر عن علي قال: السفياني من ولد خالد بن يزيد... » (الفتن، ص 193، ح 792 و ص 189، ح 777 و معجم احاديث المهدي، ج 3، ص 88 به نقل از: الفتن).
21. تاريخ طبري، ج 8، ص 415 و ابن عساکر، تاريخ دمشق، ج 33، ص 435.
22. «يخرج رجل يقال له السفياني في عمق دمشق و عامه من يتبعه من کلب فيقتل حتي يبقر بطون النساء و يقتل الصبيان فيجمع لهم قيس فيقتلها حتي لا يمنع ذنب تلعه و يخرج رجل من اهل بيتي في الحره فيبلغ السفياني فيبعث اليه جندا من جنده فيهزمهم فيسير اليه السفياني بمن معه اذا صار بيداء من الارض خسف بهم فلا ينجوا مهم الا المخبر عنهم» (حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 4، ص 520).
23. «... ان اهل الشام يختلفون عند ذلک علي ثلاث رايات: الاصهب و الابقع و السفياني مع بني ذنب الحمار مضر و مع السفياني اخواله من کلب... » (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 222).
24. زبيري، نسب قريش، ص 129 و نعماني، انساب الاشراف، ج 5، ص 388.
25. نعماني، الغيبه، ص 289 و يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 88. اين روايت در واقع روايت قبلي است که عياشي نقل کرده است ولي مضمون آنها اختلاف زياد دارد.
26. بلاذري، انساب الاشراف، ج 6، ص 273 و ج 5، ص 289.
27. شيخ صدوق، کمال الدين، ص 679، باب علائم، ح 9.
28. همان.
29. «اسمه عبدالله بن يزيد و هو الأزهر ابن الکلبيه او الزهري ابن الکلبيه» (الفتن، ص 189، ح 773). به اين نکته بايد توجه داشت که در گزارش هاي تاريخي، نام عبدالله بن يزيد در کنار برادرش خالد، فراوان به چشم مي خورد.
30. محمدباقر مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 250.
31. الفتن، ص 194، ح 796.
32. درباره کتاب دانيال ر. ک: به ذيل روايت 94 در کتاب حاضر.
33. ابن منادي، الملاحم، ص 185.
34. الفتن، ص 201، ح 818.
35. عقدالدرر، ص 90 و 91. بايد توجه داشت که پرچم قرمز سفياني و جنگ او در اردن، با سفياني هاي دوران بني عباس تطبيق مي کند.
36. الاغاني، ج 7، ص 218.
37. «من ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو کذاب مفتر» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 395).
38. بلاذري، انساب الاشراف، ج 5، ص 394.
39. روستايي در دمشق (ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 2، ص 135).
40. بلاذري، انساب الأشراف، ج 6، ص 273.
41. تاريخ طبري، ج 5، ص 273.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}